لبخند تلخی در لبت جای جنون انداخته
مجنون برای دیدنش دین خودش را باخته
لبخند تلخ و ساده ات آتش زده بر جان ما
اما همین لبخند تو دل را دوباره ساخته
گاهی جنون آورده و گاهی سکونم داده او
گاهی نوازش کرده و گاهی به روحم تاخته
عمری به جنگ اهرمن رفته دلم با یاد تو
با دیدن روی تو او تیغ و سپر انداخته
تشویش، دارم می زند، پر از هوای گریه ام
همسان شده در جان من شعر و غزل با یاخته
علی بهاری (صالح)
- *یاخته:سلول *دارم میزند:من را دار میزند
من عاشق بارون نبودم !!!
از وقتی عاشقش شدم که وقتی با تو قدم میزدم معنای خیس شدنش رو فهمیدم…